فارسی بوک
دانلود رمان جدید ایرانی و خارجی
دانلود رمان فتانه از مهین عبدی

دانلود رمان فتانه از مهین عبدی pdf بدون سانسور

دانلود رمان فتانه از مهین عبدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

تمام اتفاقات از یک قسم شروع شد! از قسمی که زیر بیرق سیاه امام حسین در ماه محرم خورده شد! اتفاقاتی که در یک محله‌ی برو بیا و برای دختر آخر و ته‌تغاریه آ سِد حسین افتاد… فتانه دختری که سه سال تمام به پای پسری به اسم شاهد ماند تا بلکه پسره شر و دزد محله سر به راه شده و جواب خواستگاری‌اش مثبت شود اما…

خلاصه رمان فتانه

– فرگل به سختی خم شده و کاسه ی سکنجبین را جلوی خودش کشید. انگشت اشاره اش را داخل آن کرد و بعد به دهانش برده و با لذت آوایی از میان لب های چفت شده اش خارج کرد. -اوممم، عالیه این لعنتی، دلم میخواد کلا سر بکشم. فهیمه با طعنه گفت: -بردار خجالت نکش راحت باش. ما هم کاهو رو با شیرینی خودمون میخوریم! همین حرف کافی بود تا فرگل آن را جدی حساب کرده و کاسه را در دست بگیرد. به لب هایش نزدیک کند و سر بکشد! -هیی… فرگل نکن همچین این آخرای بارداریت قند بارداری می گیری!

من هم بلند شدم. -فرگل مراقب باش کار دست خودتو اون طفل تو شکمت ندی. -راستی فتانه از اون پسره ی خل وضع چه خبر؟ کاسه را از لب هایش فاصله داد. _وای دست خودم نیست… خیلی لذت داره… قصد رفتن داخل خانه را داشتم که فهیمه با صدای کنترل شده ای گفت: راستی فتانه از اون پسره ی خل وضع چه خبر؟ چهره درهم کردم. -کدوم پسر؟ حق به جانب گفت: -شاهد! پسره حاجی اسفندیار! دست به موهایم رسانده و گره بالای موهایم را محکم تر کردم. -فهیمه من یک ساله ازش بی خبرم! بعد اون شب دیگه ندیدمش!

چطور شده که حالا بعد یک سال یادش افتادی؟ تو که میدونی شرش از سر من و این محله کنده شده! لبانش را کج و معوج کرد. پاهایش را دراز کرد و بالشت کوچک یلدا را روی پاهایش گذاشت. یلدا نق و نوقی کرد که فهیمه هیسی گفت و او را روی پاهایش گذاشته و و سرش را آرام روی بالشت گذاشت و شروع به تکان دادنش کرد. -خودم میدونم رفته که رفته فقط گویا پسرعموش اومده و واسش دنباله دخترن. فرگل بسرعت پرسید: -همون که تازگی ها از کانادا برگشته؟ همون آرشیتکته؟! فهیمه سری بالا و پایین کرد…

دانلود رمان فتانه از مهین عبدی pdf بدون سانسور

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو pdf بدون سانسور

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یکی از قلچماقایی که همراه فرانسواست چند دقیقه ای با آیپدش ور میره و بعد صفحه رو جلوی رئیسش میگیره که کاپشن بادی بزرگش باعث شده سرش برای تنش کوچیک به نظر برسه. فرانسوا آیپد رو میگیره و بعد از اینکه نگاه دقیقی بهش میندازه میاد به طرف من و صفحه ای که گزارش انتقال پول داخلش هست رو به من هم نشون میده. شماره ی حساب و مبلغ درسته. با اینحال باز به جرجیو نگاهی میندازم تا تاییدش رو بگیرم. سرش رو از روی آیپد بلند میکنه و میگه: “مبلغ به حسابمون اومده. مشکلی نیست.”

خلاصه رمان ستاره دنباله دار

” دد ؟ ” سر میچرخونم و سوالی نگاهش میکنم. ” چرا به من میگی هویج کوچولو؟ چون موهام نارنجیه؟ ” غرشی میکنم و دندونامو نشونش میدم: ” نه خیر. چون مثل یه هویج خوشمزه و شیرینی. ” میفهمه چه بلایی میخوام سرش بیارم که جیغ بلندی میزنه و پا به فرار میذاره اما پاش به در نرسیده رو هوا بلندش میکنم و میبرمش سمت تخت و بدون توجه به جیغ های بنفشش چند تا گاز درست حسابی به لپ هاش میزنم. بالاخره وقتی کشتی گرفتنمون تموم میشه با اینکه این لقب رو فقط وقتایی که با دخترم تنهام استفاده میکنم باز هم پیشنهاد میدم: ” اگر بخوای دیگه هویج صدات نمیزنم . ”

” وقتی تو بهم میگی هویج ناراحت نمیشم اما اونجور که اون گفت تحقیر آمیز بود. ” “آدم ها به اندازه ی کمبود ها و عقده های درونی خودشون دیگران رو اذیت می کنند. ” دو زانو میشینه روی ملافه های زردش و بالشتش رو بغل میکنه. ” یعنی چی دد؟ ” میخوام بهش توضیح بدم اما مطمئن نیستم انقدر بزرگ شده باشه که بفهمه. از گوشه ی چشم آوا رو میبینم که ربدوشامبر ابریشمی مشکی بلندی به تن داره و با لبخند تو چارچوب در ایستاده. توجهم رو میدم به ارورا و میگم: ” خودت به مرور میفهمی عزیزم. الان باید یه فکری به حال وضعیت تو و ماما بکنیم. ” نگاهش پر از خجالت میشه.

” فکر میکنی ماما منو میبخشه؟ ” با لبخندی شیطنت آمیز نگاهش میکنم و با ابروهام به در اتاقش اشاره میکنم. سر میچرخونه و با دیدن آوا دوباره چشماش پر از اشک میشه. “ماما! ” آوا بدون معطلی میاد جلو، میشینه روی تخت و ارورا رو محکم میکشه تو بغلش. از بین بازوهاش صدای خفه ی ارورا رو میشنوم: ” معذرت میخوام ماما. منو میبخشی ؟ ” آوا اشکش رو پاک میکنه و ارورا رو از خودش فاصله میده. پیشونیش رو طولانی میبوسه و زمزمه میکنه: ” میبخشمت عزیزم. تو همه ی زندگی منی. ” ارورا نفس راحتی میکشه و صادقانه میگه: “توخوشگل ترین مامای دنیایی” آوا دوباره بغلش میکنه.

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو pdf بدون سانسور

دانلود رمان تاوان دخترانگی هایم از لوبیا

دانلود رمان تاوان دخترانگی هایم از لوبیا pdf بدون سانسور

دانلود رمان تاوان دخترانگی هایم از لوبیا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان در مورد دختری به اسم آواست… دختری شونزده ساله که توی این سن کم اسیر مشکلات زیادی میشه… دختری که توی کشور غریب به طرز وحشیانه ای بهش دست درازی میشه…

خلاصه رمان تاوان دخترانگی هایم

پنیر رو رو نون مالیدم و لقمه ام رو تو دهنم گذاشتم. لیوان چای رو به دهنم نزدیک کردم و در همون حین صدای ماهک تو گوشم پیچید. -آوا من رفتم، بای. صدای در نشون از رفتنش می داد. لیوان چای که خالی شد، روی سینک قرارش دادم و وسایل اندک روی میز رو داخل یخچال گذاشتم. کوله قرمز رنگم رو به دست گرفتم و بعد از نگاهی جزئی به خونه، ازش خارج شدم.از ساختمان بیرون اومدم و با نگاهی به اطرافم، قدم برداشتم سرم رو پایین انداختم و چشم هام رو کفش های قرمزم که امشب قرار بود کوچه ها رو متر باهم طی کنیم، دوختم. این کفش ها رو خیلی خیلی دوست داشتم! چون هدیه

مامان بزرگم بودن. با یاد و خاطره مامان بزرگ لبخند صورتم رو پر کرد و با همون لبخند نگاهم رو به برگ های روی زمین دوختم که صدای خش خش برگ ها نشون از پاییز و فصل عاشقی می داد! خورشید در حال غروب بود و صحنه جالبی رو برای آسمون به پدید آورده بود. قاطی شدن رنگ زرد و آبی و نارنجی بدون شک فوق العاده و البته غم انگیز بود. قهقهه پسری از فاصله نزدیکم به گوشم خورد. بلندی صداش باعث شد به سمتش مایل بشم و مسیر دویدنش رو با چشم هام دنبال کنم. پسرک پنج شش ساله ای که با شادی و نشاط میون برگ های رنگارنگ می دوید و دختری هم هم سن و سال

خودش دنبالش روونه شده بود. تلخ خندی به صحنه های روزگار زدم و با فرو کردن دستام تو کاپشن لجنی رنگم، به راهم ادامه دادم. یه روزی هم پسر دایی شیطونم دانیال دنبال من می دوید و من با قهقهه فرار می کردم. زندگیمون با همین کودکی های کوچیک عطر و بو داشت. اما حالا اون یه آقای دکتر با جذبه و مغروره و من یه دختر گاهی گوشه گیر و افسرده و گاهی لبخند به لب و شیطون! گذر زمان آدم رو به کجاها که نمی کشونه. آهی کشیدم و نگاهم رو به آسمونی دادم که حالا تیرگی و ستاره های چشمک زن تو دامنش به چشم می خورد. از خیابون شلوغ که باعثش تردد ماشین ها بود گذشتم…

دانلود رمان تاوان دخترانگی هایم از لوبیا pdf بدون سانسور

دانلود رمان خشم یک زن از مهدیه خجسته

دانلود رمان خشم یک زن از مهدیه خجسته بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان خشم یک زن از مهدیه خجسته با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

توی این قصه خشم یک زن خیانت دیده رو میبینیم. خیانت از همسرش! آتیش انتقامش انقدر شعله وره که با هیچ آبی خاموش شدنی نیست تا این‌که عشق سابقش سر و کله اش پیدا میشه و….

خلاصه رمان خشم یک زن

اشک هاش و پاک کرد و با صدای گرفته تری ادامه داد:«خاله منیره با سکوتش واقعیت و برای من روشن کرد. چشم های شرمنده و سر خم شده اش به من نشون داد که چیزی که دیدم حقیقت داره و حتی بیشتر چیزی بوده که فکر می کردم. اون روی انقدر دلم شکست که با همون حال رو به خاله منیره استادم و گفتم هیچوقت کسی و امیدوار نکن… تو با امید های واهی که به من دادی و حتی شهاب هم ازش خبر نداشت قلبم و شکوندی خاله منیره، با کدوم مرحم میشه ترمیمش کرد؟ همین و گفتم و از اون خونه برای همیشه اومدم بیرون تا فراموش کنم رویا هایی که برای خودم بافته بودم. حوا؟ من واقعا خواستم شهاب و فراموش کنم اما با این کارشون بیشتر من و توی تاریکی فرو بردن نگاه گنگی به شهاب کردم که سرش و پایین انداخت.

صدای گریه ی شیدا بیشتر شد با هق هق گفت:«منم قربانی بودم حوا… من… من… فقط خواستم.»..زن خوبی باشم نه بیشتر نه کم تر. بغضش دوباره شکست و با صدا گریه کرد چه کاری؟! از چی داره حرف میزنه؟ دستش و بالا گرفت و با نشون دادن عدد دو حرفش و شروع کرد دقیق دو ماه بعد بابام گفت شب قراره شهاب اینا بیان خواستگاری. انقدر دگرگون شدم که سریع به خاله منیره زنگ زدم. خوشحال بود و مدام می گفت دیگه قراره عروسم بشی. راستش خوشم اومده بود همه چیز و از یاد بردم و آرزو هایی که روشون و غبار گرفته بود بیدار شدن. گفت شهاب خودش خواسته که بریم خواستگاری! دیگه از تو چیزی نپرسیدم. گفتم حتما خودت با شهاب بهم زدی و رفتی.

اون شب گذشت و اومدن خواستگاری… اما من توی چشم های شهاب جز غم چیزی نمی دیدم. بیخیال غم توی چشم هاش بله گفتم. دیگه نمی خواستم از دستش بدم و چیزی برام مهم نبود. نه چیزی ازش پرسیدم و نه سعی کردم بفهمم مه چی شده. بلاخره بعد از دو هفته عروسی گرفتیم. تو دلم غوغا بود… بلاخره داشتم بهش می رسیدم روز عروسی تو آرایشگاه با خاله منیره و شیرین نشسته بودیم و منتظر شهاب… هر چی بهش زنگ می زدیم جواب نمی داد. نگران شده بودم و البته ترسیدم، فکر کردم برگشته پیش تو اما خاله منیره برگشت و توی صورتم گفت:«دیگه اگر خودشون هم بخوان مانع بزرگی بینشون هست که نمی تونن هم و ببینن.

دانلود رمان خشم یک زن از مهدیه خجسته بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان آرامش پنهان از سمیرا امیریان

دانلود رمان آرامش پنهان از سمیرا امیریان pdf بدون سانسور

دانلود رمان آرامش پنهان از سمیرا امیریان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می شود،مردی که زندگی دلارا با او گره می خورد و آشنایی که چندان اتفاقی نیست!…

خلاصه رمان آرامش پنهان

رفیق… داداش…. برادر… دقیقا من از این سه تا کلمه ای که ردیفش میکنم درک دارم، که وقتی میبینم رفیقم تخته گاز داره با سر میره ته درده، نوار زرد رنگ خطر میشم جلوش.
کارن دستش را به معنای برو بابا در هوا تکان داد و عصبی تر غرید: تو … تو فقط بلدی گیر بدی،سرزنش کنی، نصیحت کنی! صدایش را کمی تغییر داد و گفت ببین کارن، داداشم این راهی که تو داری میری درست نیست…

تو نباید این کار رو بکنی تو باید این کاری رو که من میگم و همیشه هم درست ترینه انجام بدی. و با پوزخند غلیظی ادامه داد وقتی هم که شکست میخورم بگی دیدی؟ همین رو میخواستی؟ اگر کاری رو که من گفته بودم میکردی فلان میشد. اگر به حرفم گوش میکردی این طوری نمیشد و هزارتا اگر و ای کاش دیگه و بعد با صدای کمی بلندتر داد زد میبینی پارسا؟ تو اینی! آدم رو پشیمون میکنی و به غلط کردن میندازی…

از این که باهات حرف زده درد و دل کرده تو چطور رفیقی هستی و ادعای درک کردن داری؟ لعنتی که حتی یه ذره هم من رو نمی فهمی؟! پارسا بهت زده بود مات مانده بود صد درصد گمان میداد این حجم از کلافگی و درماندگی در کارن که با کوچک ترین حرفی جوش می آورد هم از دردهای بی پایانش نشأت می گیرد و هم از حرف های تلنبار شده روی قلبش که یکی از آن حرف ها گله مندی از خودش بود اما اینها تنها دلایلش نبودند.

دانلود رمان آرامش پنهان از سمیرا امیریان pdf بدون سانسور

دانلود رمان گناه دل از آرزو هاشم آبادی

دانلود رمان گناه دل از آرزو هاشم آبادی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان گناه دل از آرزو هاشم آبادی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری ب نام دریا دلگیر از پدری ک براش پدری نکرده و اون و مادرش رو ب رسمیت نشناخته تصمیم میگیره ب خانواده خودش نفوذ کنه و از طریق برادرش از پدر انتقام بگیره و در این راه مرد جوان و جدیی ب نام آرماش بهش کمک میکنه تا ب نتیجه دلخواهش برسه و اما نمیتونه مانع اتفاقاتی بشه ک در پی این انتقام براش رخ میدن و برادری که بیخبر از وجود خواهر دچار عشقی ممنوعه میشه و دریا رو دچار عذاب وجدان میکنه

خلاصه رمان گناه دل

هههه خیال کردی میتونی رادوان رو دور بزنی؟ برو به اون بابای بی پدرت بگو اگه حرفی داره خودش مردونه بیاد جلو ن اینکه دخترشو بفرسته جلو…چشمای ناباورش رو میدوزه به چشمام و این دختر هنوز هضم این موضوع سخته واسش که دستش جلوی من رو شده…مِن مِن کنان لب میزنه: را…د.وان دا…ری از چی حرف میزنی نمیفهمم…لبامو بهم فشار میدم و قدمی از تن ناپاکش دور میشم. برو بچه، خیلی وقته دستت واسم رو شده…

چشای بی اندازه گشادش حس حس خوبی بهم میده. یعن…ی… ت…و کلمات بریده بریده از بین لباش بیرون میاد و من متنفرم از جنس بنجول و استفاده شده… دست میندازم و بازوی ظریفشو محکم فشار میدم و با یه حرکت به سمت در اتاق هُلش میدم. کارم خیلی وقته باهاتون تموم شده، حالا هم شر نحستو کم کن. یکه خورده به سمتم برمیگرده…خیلی آشغالی… پوزخندی میزنم و میز پشت سرم میشه تکیه گاه کمرم. آشغال تر از شما نیستم، خاطرت جمع!

لباشو بهم فشار میده و با قدم های نامیزون اتاق رو ترک میکنه…نفس عمیقی میکشم و چنگ میزنم موهای پریشونم رو…کلافه از حس و حال خرابم روی صندلی وِلو میشم که صدای زنگ موبایلم توی فضای بزرگ اتاق کنفرانس اکو میشه. موبایلو از روی میز چنگ میزنم و نیم نگاهی به صفحه میندازم، اسم بابا رو که میبینم فورا تماسو وصل میکنم. جانم بابا؟ صدای بم و همیشه محکمش به گوشم میرسه…

دانلود رمان گناه دل از آرزو هاشم آبادی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان زهار از آرزو نامداری

دانلود رمان زهار از آرزو نامداری pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان زهاراز آرزو نامداری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سردار،مردی سی و یک ساله ست که برای یه کینه ی قدیمی به خانواده کامیاب نزدیک شده. آهو که عضو این خانواده ست.دختر نوزده ساله ای که با معصومیت و قلب مهربونش قربانی کینه ی سردار میشه… سرداری که با دوست جذابش برای دخترک قصه ی ما تله گذاشتن… یه تله ی بزرگ ناموسی،برای نوه ی حسین علی خان کامیاب که روی ناموسش قسم می خوره… بریم ببینیم سردار بیرحم ما دلش میاد با آبروی آهوی دلبرمون اینجوری بازی کنه… یا اینکه…؟

خلاصه رمان زهار

دلبر طناز می خندد و با دستی که روی سینه ی سردار می گذارد ، او را به پشت هول می دهد… رویش دراز می کشد و چقدر بی رحمانه دل می برد… چه جنگ نابرابری… چه توطئه ی دلفریبی… می خندد و نفس گره خورده ی سردار ، برایش پر از لذت است: _همه چیتو میدی… اما من…؟ دیگه برنمی گردم….! درد عمیقی درست در شکاف سینه اش جا خوش می کند… می خواهد مُچ دستش را بگیرد و او را آنقدر به خودش فشار دهد…آنقدر در بازوهایش فشار بدهد تا خودش برای ماندن دست و پا بزند…

فشار می دهد و سرش را مهار می کند: _دلم برات تنگ شده… حالیته…؟ من الان می خوامت… اینجوری بهم نگاه نکن و توام الان منو بخواه… بخواه تا همه چیزو صف به صف برات درست کنم…! آهو باز هم می خندد و خالش… چرا هرلحظه بی رنگ تر و محو تر می شود…؟ سردار اصلا از این موقعیت خوشش نمی آید… مرد گنده احساس نا امنی می کند… ترس دارد و نکند این فرشته برود…؟ چانه اش را به طرف خودش می کشد تا برای دومین بوسه ی پر تب و تابش، او را از تک و تا بی اندازد…

می خواهد وسوسه اش کند… لب پیش می برد و همینکه می خواهد بوسه را آغاز کند ، انگار که دستی پر زور تَنش را پس می زند… سردار شوکه و ناباور، به جای چند ثانیه قبل دخترک نگاه می دوزد… نگاه می چرخاند و او را کنار در اتاق می بیند… چه شد…؟ این همه قدرت فقط برای یک دختر…؟ _بیا اینجا آهو…همین الان…! دخترک با لباس رویایی وخانه خراب کنش ، از شانه ی چپ به طرف سردار برمی گردد… نگاهش… آخ نگاهش دارد مردی که تمام عمر از احدی نترسیده بود را وحشت زده می کند… می خواهد برود…

دانلود رمان زهار از آرزو نامداری pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان جان و شوکران از بهاره حسنی

دانلود رمان جان و شوکران از بهاره حسنی pdf بدون سانسور

دانلود رمان جان و شوکران از بهاره حسنی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

شوکران گیاهی است سمی، بیخ و ریشه آن سمی است. ولی در عین حال، برای تسکین دردهای سرطانی دارویی مفید است. هم درد و هم درمان، هم زخم و هم مرهم، هم نیش و هم نوش، هم مرگ و هم جان… و این چیزی است که گاهی ما آدم ها به آن دچار هستیم. زخم می زنیم، درد تولید می کنیم، می شکانیم و می کشیم… ولی در عین حال مرهم هستیم، هم دردیم، ترمیم می کنیم و جان می دهیم. حکایت غرییب است زندگی ما آدم ها، گاهی آن چنان در چیزی غرق می شویم که فقط لحظه را می بینیم… دیگر هیچ چیز برایمان اهمیت ندارد، فقط لحظه…

خلاصه رمان جان و شوکران

بوی تند گاز پرتقال در کلاس پیچید و متعاقب آن صدای یکی از پسرها بلند شد. _استاد بوی پرتقال میاد. یکی داره تک خوری می کنه. کلاس را خنده منفجر کرد. سلیمانی بی نوا هاج و واج خواندن شعر را قطع کرد. درحالیکه هنوز در حس و حال و هوای شعر گیر کرده بود با حالتی گیج به آن جمع خندان نگاه کرد. همین باعث شد که خنده ی بچه ها بیشتر شود. این بار حتی خود استاد هم خنده اش گرفته بود. در حالیکه دستش را جلوی دهانش گرفته بود با ته خودکارش روی میز ضربه می زد تا بچه ها را وادار به سکوت کند.

_بچه ها خواهش می کنم ساکت باشید. از چرت درآمده، کمی روی صندلی جابه جا شدم. این پسرک لوده، جاویدپور حق داشت. تمام کلاس را بوی پرتقال گرفته بود. آن چنان شدید بود مثل اینکه کنار دست من پوست گرفته شده بود. نگاهی به نیاز کردم. کیف بزرگش را روی صندلی گذاشته بود و پشت آن پرتقال را پوست گرفته بود. یکی از پرهایش هم در دهانش بود و همان طور مانده بود. نه می توانست بجود و قورت بدهد و نه آنکه آن را به بیرون تف کند. لبم را گزیدم.

نیاز قبلا هم از این کارها کرده بود. ولی نه سر کلاس این عزراییل که می توانم به جرات بگویم حتی رئیس دانشگاه هم از او حساب می برد. ماه قبل سر کلاس دکتر احمدی خیار خورده بود و بوی آن تمام کلاس را برداشته بود و قبل تر از آن هم تخمه شکسته بود. نمی دانم این چه بیماری بود که نیاز به آن مبتلا بود. اینکه سر کلاس خوراکی بخورد. خودش ادعا داشت که هیجان این کار ممنوعه طعم و لذت آن را ده برابر می کند. چشمانم را برایش گرد کردم. لبخند کجی زد و …

دانلود رمان جان و شوکران از بهاره حسنی pdf بدون سانسور

دانلود رمان رخ زبرجد از سیلوا

دانلود رمان رخ زبرجد از سیلوا pdf بدون سانسور

دانلود رمان رخ زبرجد از سیلوا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

همه چیز، سیاهی است و سیاهی… به جایی رسیده‌ای که نه جلوی پایت را، نه پیش رویت را، نه پشت سرت را و نه خودت را می‌بینی. گام پَسینت می‌رسد به پوچی و زمین پشت سرت هم… پر از هیچ… پلی نمانده که خرابش نکرده باشی! آدمی نمانده که پسش نزده باشی! و اینجاست که او می‌آید… هنگامی که من مانده‌ام و خودم و یک کوله‌بار درد و تنهایی! من مانده‌ام و روحی درهم شکسته و روانی از هم پاشیده… و اوست که دم مسیحایی‌اش، مرا زنده می‌کند.مردی از تبار گریگور با گذشته‌ای تاریک…

خلاصه رمان رخ زبرجد

ورودم به خانه، با اخم و تخم عمو و گریه ی تلمای خاموش همراه می شود. خاله است که اشاره می روی مبل بنشینم و هنوز باسن مبارک را روی مبل نگذاشته ام که صدای پاکان میان زمین و هوا خشکم می کند: « کی اجازه داد بشینی؟ » سیخ می شوم و اولین جوابی که به ذهنم می رسد را به زبان می آورم: « حق دارید جناب نیک اختر هیچ کس. الانم فقط اومدم بقیه ی وسایلم رو ببرم. » عمو تشر میزند: « بشین ! » پاکان خشمگین رو می کند به عمو و می گوید : « اینجا خونه ی منه و من… »

عمو بی تفاوت پاسخش را می دهد: « من هم بزرگتر این جمعم. بشین. » می نشینم و عمو شروع می کند به سخن گفتن : «میفهمم که نمی خواید بذارید ازتون جدا بشه، اما به نظرش احترام بذارید. بچه که نیست بزرگ شده! این همه اصرار شما برای مستقل نشدنش چیه؟» پاکان برمی خیزد و داد میزند: « دقیقا به خاطر این که هنوز بچه س! نمی فهمه خیلی چیزا رو! » روبه رویم می ایستد و داد میزند: « من همه چیزم رو و پای تو نریختم؟ چی خواستی و برات کم گذاشتم؟ چرا انقدر بی چشم و رویی؟»

عمو نامش را می خواند و گریه ی خاموش تلما اوج می گیرد. چه کم گذاشته بود؟ هیچ! حق هم داشت منت بگذارد اما حق چسباندن صفت بی چشم و رویی را به من نداشت. برمی خیزم و با گفتن خداحافظ، سوی در می روم. تلما می دود سویم و در چهارچوب در، میرسد به من. صورتش قرمز است و چشمانش پر از اشک. می گوید پاکان خشمگین است و چیزی گفته من هم می گویم که آدم ها در اوج خشم، سخنی که روی دلشان مانده را به زبان می آورند. نمی دانم چند سال بود این حرف ها رو دلش مانده بود…

دانلود رمان رخ زبرجد از سیلوا pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلداده ی هوس از zahra_rz

دانلود رمان دلداده ی هوس از zahra_rz رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلداده ی هوس از zahra_rz با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری که عاشق پسرعموی مغرورش میشه اما توسط یکی از همکارا و رقیب های مهبد که ۲۰سال از الیسا بزرگ تره، دزدیده میشه ولی مهبد همچنان به دنبال گمشده ی خودش می‌گرده تا اینکه…

خلاصه رمان دلداده ی هوس

الیسا با تیری که تو سرم پیچید و حالت تهوع ای شدید چشمامو باز کردم نور شدیدی خورد به چشمم دستمو گذاشتم روی چشمام تا نور مستقیم به چشمم نخوره. بعد از اینکه چشمام به نور عادت کرد اطرافمو از نظر گذروندم اینجا کجا بود؟ یه اتاق بزرگ که شبیه هال یه خونه بود! با ست میز و کمد دو تا مبل یه نفره هم داخل اتاق بود رنگ اتاق یاسی رنگ بود، نور بعضی از چراغ ها هم رنگی بود میشد تو یه کلمه این اتاقو شیک توصیفش کرد کمی طول کشید تا دیشب یادم بیاد.

با رها رفته بودیم مهمونی، بعدش اون واسه رقص همراه با شهروز رفتن روی پیست یه مرد اومد کنارمو بهم آبمیوه تعارف کرد… چرا دیگه چیزی یادم نمیاد ؟ دیگه بعداز اون اتفاق هیچ چیزی یادم نمیاد ابروهام توهم رفتو سرمو از درد گرفتم. نکنه مست کرده بودم و رها منو اورده خونه ی خودشون! اخه رها کجا و همچین جایی که از اتاقش میشد تشخیص داد بجای خونه اینجا ویلاِ کجا!!! ؟ پتوی مخمل بنفش رنگو از روی خودم زدم کنار لباسام؟ لباسام عوض شده بودن؟ دستی به صورتم کشید.

ردی از آرایش و کرمی هم روی صورتم نبود! خدای من دیشب چه اتفاقی افتاده ؟ به سختی نشستم و پارچ آبی که روی عسلی کنار تخت بود و برداشتم و برای خودم آب ریختم توی لیوان و کمی ازش رو خوردم که صدای باز شدن در اومد و همون مرد دیشب، اومد داخل اتاق… متعجب پشت سرهم پلک زدم تا ببینم واقعیته یا دارم خواب می بینم. ولی خواب نبود واقعیت بود! همون مرد الان روبروم با لبخند کجی روی تخت نشسته بود دستشو جلو صورتم تکون می داد: _الی! هییی دختر کجایی؟ آب دهنمو به سختی قورت دادم و گفتم…

دانلود رمان دلداده ی هوس از zahra_rz رایگان pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " فارسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.