خلاصه کتاب:
گلبهار خانزاده، زنی که اگر بخواهد، کوه را هم جابهجا میکند، داشت با فرهاد، پسر نماینده شهر، وصلت میکرد. اما خواهرش که دلش برای انقلاب میتپید، با تودهایها رفت و مزارع همسایه را آتش زد. حالا فرخ، پسر خان همسایه، با کینهای به اندازه همان آتش، وارد ماجرا شده!
خلاصه کتاب:
وقتی او را آنجا دیدم، بیاختیار یاد روزی افتادم که برای هزارمین بار با مادرم بحث کرده بودم. مادری که دلش نمیخواست بروم و مدام از دیگران میخواست مرا از تصمیمی که گرفته بودم منصرف کنند. تصمیمی که برایم مثل نوری در تاریکی بود... و حالا، مثل امروز...
خلاصه کتاب:
رادان فرمند، پس از سالها دوری، به ایران بازمیگردد. همه فکر میکنند آمده تا خانوادهاش را دوباره ببیند، اما در دلش رازی نهفته است. او مأموریتی دارد که نیازمند همکاری هلن، دختری با قلبی پاک و ذهنی تیزبین است. آیا هلن حاضر است وارد این مسیر پر رمز و راز شود؟ یا خطرات پیشرو مانع خواهد شد؟
خلاصه کتاب:
نسیم» روایتی است از عشقی ممنوع، احساسی پنهان و بازگشتی غیرمنتظره. نسیم بهعنوان مربی و پرستار دو کودک پنجساله وارد خانهای میشود که در آن دو برادر دوقلوی هجدهساله زندگی میکنند. یکی از آنها عاشق او میشود، پدر خانواده نیز به او علاقه پیدا میکند، و درست در اوج این کشمکشها، مادر بچهها بازمیگردد…
خلاصه کتاب:
در این روایت، نارینه دختری است که همیشه احساس بیجایی کرده. وقتی خواهرش با فرشید نامزد میشود، آدلان، عموی جوان و جذاب فرشید، وارد ماجرا میشود. او با کلکلهایش زندگی نارینه را سخت میکند، اما در پس این دشمنی، احساسی متفاوت شکل میگیرد. آیا این عشق است یا بازی سرنوشت؟
خلاصه کتاب:
«آهیر» نامی است به معنای آتش، و زندگی او نیز چیزی جز شعله و خاکستر نیست. در شب عروسیاش، مرجان جلوی چشمش کشته میشود. او در محله میماند تا قاتل را پیدا کند. در ظاهر آهنگر است، اما گذشتهای پنهان دارد. پروا، خبرنگار کنجکاو و بیپروا، همسایهی جدیدش میشود؛ زنی که دلش را میرباید، اما به او اعتماد ندارد.
خلاصه کتاب:
«حافظ» دشمن دیرینهی مهری است؛ کینهای عمیق از گذشته میانشان ریشه دوانده. حالا که دختر سادهدل مهری، نبات، در آستانهی مراسم خواستگاریاش قرار دارد، بهترین فرصت برای انتقام فرا رسیده. حافظ تصمیم میگیرد در برابر همهی فامیل و نامزد نبات، خود را عاشق و شیفتهی او نشان دهد تا زندگی مهری را به آتش بکشد.
خلاصه کتاب:
این رمان، داستانی پرتعلیق میان دو برادر همزاد است. بهین برای انتقام از نامزد سابقش، ساواش، به زندگی امیرعلی قدم میگذارد و او را با ساواش اشتباه میگیرد، بیخبر از راز دوقلویی آنها.
خلاصه کتاب:
آقای درخشان با لحنی شوخ گفت: «اگه اجازه بدین، بذارین این دو جوون یه کم با هم حرف بزنن.» آذین ناخودآگاه لبخند زد، ولی نگاه تند مادرش، فیروزه، باعث شد سریع لبهاشو جمع کنه. توحید هنوز حرفی نزده بود که صدای آیفون بلند شد. با احترام گفت: «اختیار با شماست جناب شهردار، ما تابع تصمیم شما هستیم.»
خلاصه کتاب:
داستان دربارهی دختری به نام هنگامه است که بهدلیل شرایط زندگیاش، مدتی را در خانهی خالهاش سپری میکند. در این خانه، با مردی به نام سروش آشنا میشود؛ فردی که نامزد دارد اما رفتارش با هنگامه، مرزهای اخلاقی را درمینوردد. در یکی از شبها، هنگامه در موقعیتی دشوار قرار میگیرد و ناخواسته وارد تعهدی میشود که انتخاب خودش نبوده.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " فارسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.